آرينآرين، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

آرين عزيز من

هوش پسرم

خوشگل من سلام الهي مامان فدات بشه آرين... يه مدته كه وقتي ميريم بيرون با تعجب ميبينم اسم تمام بانكها رو ميگي اولش فكر كردم داري تصادفي درست ميگي اما وقتي از جلوي چند بانك رد شديم و ازت پرسيدم مامان اين چه بانكيه؟ ديدم همه رو درست گفتي!!!!!! به زبون بچه گانه و شيرينت مميگي " بانك صادلا"  " كيشابرزي"  "مسك"  "سپه" "ملي"  من واقعا لذت ميبرم از اينكه اينقدر باهوشي... تازگيها خيلي غافلگيرمون ميكني ...رنگ قرمز رو ياد گرفتي چون چند روز پيش مايع دستشويي رو ديدي و گفتي مامان "انار قلمز" من و بابا هم كلي تعجب كرديم كه از كجا ياد گرفتي    يا داشتيم ميرفتيم كه گفتي مامان "آبگمكن"  و ديديم تابلو آبگرمكن بوتان بود....
29 بهمن 1390

دلنوشته هاي مادرانه

سلام عزيز مامان  وقتي فهميدم باردارم و يه ني ني تو دلم دارم با خدا عهد كردم كه هر روز يه جز قران رو بخونم و همينطور سوره لقمان رو كه ميگفتن در با ادب شدن بچه تاثير داره... منم هر روز اين سوره مباركه رو ميخوندم.. حالا ميخوام نصيحتهاي لقمان به پسرش رو برات اينجا بنويسم تا تو هم اونها رو آويزه گوشت كني و به حول و قوه الهي روزي يه مرد بزرگ بشي.... بيشتر از اينكه آرزو كنم دكتر يا مهندس بشي دعا ميكنم كه انسان باشي و با فضايل اخلاقي بار بياي ....اين از همه چيز برام مهمتره و از خدا ميخوام در تربيت تو كمكم كنه كه من بدون او هيچم. نصايح لقمان به فرزندش فرزندم هميشه شكر خداي را به جا آور، براي خدا شريك قائل مشو، زيرا مخلوقي ضعيف و محتاج ر...
24 بهمن 1390

اين روزهاي آرين

سلام عزيز مامان جونم برات بگه اين روزا حسابي بلا شدي و شيطون ... قابلمه ها، كفگير و ملاقه ، تلفن و ... هم اسباب بازيهاي جديد شما هستن مدام هم حرف ميزني ...تازه ميتوني تقريبا جمله بگي مثلا "اينو بده" ..."كتاب ميخوام"...."شيل ميخوام"..."پام اوف شد"..."دختل(دكتر) بريم" و... هر چي كه تو تلويزيون ميبيني ميخواي از هواپيما بگير تا چيزاي خوراكي و بانك و.... هر شب مسواك ميزني و ميگي " مامان مسباك ميزنم"  الهي فداي اون حرف زدن هات برم آخه خيلي شيرين حرف ميزني. عاشق ماشين و رانندگي هستي وقتي ميريم بيرون تا يه فرصتي پيدا ميكني ميشيني پشت فرمون و تمام حركات بابا رو تقليد ميكني و كلي هم كيف ميكني. از لباس پوشيدن بدت مياد و من هر وقت م...
17 بهمن 1390

شيطنت گل پسر

سلام جيگر مامان ديشب داشتي با موبايل مامان بازي ميكردي كه گوشي من رو خراب كردي بعدش اوردي ميگي مامان خلاب شد... نفهميدم چطور كنديش!!!!!!  حالا من چيكار كنم با اين گوشي؟ با پسر شيطونم چه كنم؟ بابا گوشيم رو درست كرد .... الهي من قربون پسر شيطونم برم وسايل خونه از دست شيطنت هاي شما ديگه در امان نيستن     ...
8 بهمن 1390

عروسك هاي پسرم

سلام عسل مامان چند وقتيه كه به 2 تا از عروسكهات خيلي علاقه مند شدي شبها با اونا ميخوابي و بهشون شب بخير ميگي وقتي از خواب بلند ميشي سلام ميكني بهشون و صبح بخير ميگي ... خرسي و ببعي رو خيلي دوست داري مخصوصا خرسي رو كه همه جا با خودت ميبري.   اينم عكس پسرم با خرسي و ببعي( تو خونه آرين)  از بس ول خوردي نتونستم يه عكس خوب ازت بندازم.  ...
7 بهمن 1390

علاقه به كتاب

سلام عزيزم  مدتيه كه مدام ميخواي كتاب بخوني با همون لهجه بامزت ميگي مامان "كيتاب " بده.. بعدشم من برات ميخونم و تو هم براي من و براي عروسكتهات ميخوني. اميدوارم هميشه همينطور كتاب خون باشي عزيزم چون كتاب بهترين دوست انسانه.. و ما مي تونيم كلي چيزاي خوب ازش ياد بگيريم. خدايا علم.. حكمت و دانشت رو به پسرم عطا كن تا بوسيله اون تو رو بهتر بشناسه و در راه رضاي تو قدم برداره آمين. با بابا رفته بوديم بيرون كه تو وقتي نشستي رو صندليت يه كاغذ برداشتي و شروع كردي به خوندنش.. اونقدر بامزه شده بودي كه نگو .. اينم عكسهاش الهي قربون كتاب خوندنت برم من اينجا هم بعد از كلي خوندن غش كردي مامان جون.فداي اون خوابيدنت بشم من عزيزم.&n...
1 بهمن 1390

از پوشك گرفتن آرين

سلام عزيزم  بالاخره بعد از كلي تحقيق در مورد اينكه چطور بايد از پوشك بگيرمت تصميم گرفتم تا اين كار رو  به صورت  جدي شروع كنم ... چند باري سعي كردم ولي تو آمادگي نداشتي و منم بي خيالش شدم ... اينبار احساس ميكردم آماده اي مامان جون 26 دي ماه صبح كه از خواب بلند شدي گفتم مامان جون قراره امروز يه اتفاق جديد بيافته و پسرم ميخواد عين آدم بزرگا بره دستشويي و كارش رو بكنه.....بگذريم كه چند بار جيش كردي روي فرش ... مهمتر از اون اينه كه بالاخره ياد گرفتي دستشويي تو بگي و من خيلي خوشحالم از اينكه ديگه پسرم بزرگ شده مرد شده آقا شده خلاصه كه كلي كيف ميكنم.   البته خيلي تو دستشويي بازيگوشي ميكني درست نميشيني .. مدام شلنگ آب رو ب...
1 بهمن 1390
1